بسم الله الرحمن الرحیم-اخیرا متوجه شدم استادمعززکه مدتی دربستر بیماری بودجناب اقای محمود مجدی به داربقا عروج کردند- ایشان فردی بسیارشایسته بودند ورهبری انجمن حجتیه استان فارس را عهده داربودند ومدتی هم افتخار همکاری راباایشان را دراموزش وپروش داشتم- روزی برای من تعریف کردند- که من زمانی که کلاس پنچم درس میخواندم فشار اقتصادی زیادبرای خانواده ما زیادبود من خواستم درس را رها کنم وکار کنم ویک اقای پینه دوز بود که همه چیزراتعمیرمیکرد از لحاف وکفش و کیف وغیره روزی نزدیک خانه ما درحال تعمیر بود وغالبا درکوچه روی یک پله مینشست وتعمیر کرد ومن نزد ایشان رفتم وجریان را گفتم ایشان فرمودند من از زمانی که پینه دوز شدم تا اکنون فرقی نکردم همان هستم که بودم- برو درس بخوان که اغازات با سرانجام ات فرق داشته باشد وترقی کنی- واین جواب روی من تاثیر زیادی گشت ومن به درس خودم ادامه دادم- خداوند منان چندین نعمت به ایشان داده بود- تن صدای بسیار دلنشین وجذاب واخلاق بسیار پسندیده نحوبیان واستدلال به دل مینشست طرز بیان مطلب واستدلال جالب بود که جوانان انزمان بدنبال این نحوبیان بودند- دران دوره-روش سیاسی گروهک ها وافراد به اصطلاح روشنفکر که امروزه درغرب مانند اقای دکتر کورش عرفانی این بود باید ازدای باشد هرکس مریدان خوداش را داشته باشد ومذهبیون دیکتاتوری نکنند- یک کس ممکن است که قران مجید را معجزه بداند ان فرد محترم است ویک فرد دیگر انراسحر بداند انهم محترم است وشخص دیگری انرا گرفته ازکتب های دیگر واستنباط های شخصی بداند انهم محترم است بیادهرکس حرف خوداش رابزند ومورد بی احترامی واقع نشود- بسیاری تحت تاثیر این نوع منش ها ومرام ها بودند وکسی کارنداشت که بغل دستی کمونیست است ویا بهائی است ویا پوچ گرا است ویا وهابی است ولی نحوی بیان ایشان باعث میشد که جوانان بدنبال جستجو وگفتمان با بهائیت باشند ومحصل دریافت خود را درجلسات بیان کنند وسعی میکردند فر دبهائی به نحو شده به این جلسات بیاورنند وانها میگفتند محفل اجازه نمیدهد بعداز مدتی جوانان خواستند که ایشان درباره مسیحیت صحبت کنند وایاشن پس امدتی مطالعات انراهم شروع کر دند انزمان گروهای زیاد ی از خارج مخصوصا از شیراز میامدندکه تبلیغ مسیحیت کنند- روزی مابا خانواده به قلات میرفتیم صبح زود بارندگی شد ویک رودخانه دربین راه اب دران جاری شد دررودخانه یک مینی بوس با بار ز یادگیر کرده بود که مسافران ان تمام از خانم ها بود وپا هارا بالا زده بودند ومینی بوس را هل میدادند ما که به مینی بوس رسیدیم ومن به یک دختر خانم گفتم ما برای یکنفر جا داریم شما سوار شوید ایشان گفتندچهارساعت است که داریم هل میدهیم ودیگر کارتمام است مافکر نمیکردیم که این باران بساط را بهم بزند من گفتم شما کجا میرویدفرمودند ما مسیحی هستیم مندیدم به قیافه ایشان نمیخورد که از اصل مسیحی باشد ومن گفتم ئشماهم مسیحی هستید فرمودند من مسیحی شدم وبرای عبادت وتفریح به کلیسا نزدیک قلات میرویم ومن گفتم ان کلیسا که مخروبه است- ایشان گفتند که امریکا ها پول تعمیرات انرادادند ویک مقرری هم تعین کردندوفرمودند که شما مداوم تور زیارت وتفریح درست کنید- وبقعدمن فهمیدم که جناب استاددریک مدرسه نزدیک چهارر کل مشیر است که زیر نظر یک روحانی اداره میشود مارکسیست رانقد انتقادی برای عده ای از خواص هم میکند روز ی دریک مرکز اموزشی شبانه روزی دختران که ایشان هم تدریس میکردم – ازروی روحیه جوانی نه انکه من جاخورده باشم گفتم بچه ودیگران میگویند منافقین جذاب تراز همه هستند وهمه مایل هستند که به انها تعامل داشته باشند البته من جواب انهارادادم که جذبه شیطانی است نظ رشما چیست باور کنید هیتلر این چنین نمیشد یک ابهت پلیسی گرفت که من جا خوردم- فرمودند انها اعلامیه میدهند شماهم اعلامیه بدهید وانها محفل میگریند وشماهم محفل بگیرید الی الاخر من به این بچه گفتم شما اکثرا شما بچه های روستا وزحمت کشیده هستید جا جراخوردید- حتی بسیاربچه های شهری زبل هستند- چراخودتان دست وپا چلفتی نشان میدهید انها ا زبحث های ما فراری هستند یکی از انها حاضر نیست به اینجا بیاید باشما بحث وجدل کند پس این درس ها به چه درد میخورد ومن خوداگاه وناخوداگاه همیشه این برخورد داشتم که اتوماتیک همان منش را پیاده میکردم واز خودم تعجب میکردم انشا الله اجراش کثیر واخرت اش اباد ودرجوار ائمه اطهارعلیم اجمعین ودیگربزرگان مستدام باشد